
دلنوشته
…
به آسمان نگاه ميكردم
كه
إزجلوي چشمانم هواپيما رد شد
دلم يك لحظه ريخت
يادخلبان ها افتادم
كه هر سفرشان را با هزار اميد و آرزو
شروع ميكنن
ولي لحظه اي اتفاقي بيافتد تمام دلخوشي اش به باد ميرود
به ياد همسرهايي افتادم كه در انتظار
همسرش تا صبح نشسته اند
تا خبر سلامتي همسرش را و همسفر هايش را بشنود
ياد ادم هاي افتادم بدون فهميدن از چيزي شروع به قضاوت ميكنن
كي ما به جاي قضاوت فكر كرديم
كي به جاي قضاوت نگران حال
مردم هاي وطنمون شديم
وأما خلبان هاي كه شهيد شدن و همسرشان هنوز در انتظارن
و فرزندهايشان كه هرشب به اميد
امدن پدرش به خواب ميرود
گاهي يادي از شهيد هاي اسماني( خلبان هاي شهيد )
ياد كنيم
نويسنده هانيه پورحيدر
ياد از شهيد هاي نيروي هوايي