
قتل اتفاق افتاده اينجا
خون روي دستامه عزيزم
ملافه رو از روم بردار
پاشم برم چايي بريزم
اشکام ریخته روی گونم
خون ریخته رو لبای سردم
این چندمین ساله که مُردم؟
چن ساله زندگی نکردم؟
هی راه میرم توی خونه
همیشه تاریکه اتاقم
از زندگی کوتاهه دستم
شبیه قبره تخت خوابم
بیا نجاتم بده برگرد
آغوش تو راه فراره
نذار تنم اینجا بپوسه
نفس بده بهم دوباره
چن ساله آرامش ندارم
زخماي روح من عميقه
پشت سكوت تلخ خونه
صداي دلخراش جيغه
مي ترسم از سكوت اينجا
كل جهان تاريكه انگار
نفس بده چشمام و واكن
ملافه رو از روم بردار
…
نسيم حقيقت