
میلهای ظریف بافتنیست
دستهای همیشه لاغر تو
باز میبافیو حواست نیست
که نشسته کسی برابر تو .
.
.
آسمانی و هرچه در خانهست
فکر پرواز میکند حتی
روح صدها پرنده پر زدهاست
از دل تنگ بالشِ پَِر تو .
.
کوه از پشت پنجره پیداست
تکیه کردی ولی به دیواری
محکم است و چه قدر دور از ماست
کوه که بوده است شوهر تو .
.
.
بغض داری و چای میریزی
زن چرا دم نمیکشد مادر؟
باز هم اشک چشمهای زنی
داغ شد در دل سماور تو .
.
.
ریخته چای در تو غم در تو
دانههای انار هم در تو
پر شدی ظرف کوچک و دلتنگ
نشکند ظرفهای دیگر تو
.
.
جا بینداز وقت خواب غم است
این ملافه کجا و شعر سپید؟
شعر هم جمع میشود فردا
با تو و دستهای بستر تو .
.
.
خسته از جنگ تن به تن شدهای
که به صلحی نمیرسد دیگر
میروی در حجاب این کلمات
در لباسی که هست سنگر تو .
.
.
این زمستان چه قدر طولانیست
سوز سردی تو را محک زده است
آبشار بلند و یخ زدهای ست
گیسوان سپیدِ بر سر تو .
.
.
فاطمه صادقی
…
خزه ها گیسوی پریشانند
این که دریا حجاب باشد چه؟
آن زنانی که در خیال منند
سرشان زیر اب باشد چه؟
.
.
مادرم یک پری دریاییست
سالها زیر ابها زندهست
من ولی غرق میشوم اما
مرگ من بیجواب باشد چه؟
.
.
عکس بیجانِ روی دیوارم
چارهی گیسوانِ بازم چیست؟
حکم این معصیت چه خواهد بود
زن اگر توی قاب باشد چه؟
.
.
آخ مادر چهقدر خشکیدی
مثل دریای پشت سر در قاب
گریهکن باز هم اگر حالا
هرچه دیدم سراب باشد چه؟
.
.
از صدای بلند زن توبه
زن همسایه فکر خودسوزیست
آتشِ کوچکی که دوزخ نیست
یا نهروز حساب باشد چه؟
.
.
فاطمه صادقی